باورم نمیشه که دستات تویه دست من نباشن
رو در و دیوار خونه گرد تنهایی مونده باشن
تو همونی که میگفتی تو دنیا هیچکس مثل من پیدا نمیشه
تو همونی که میگفتی قلبم ماله تو باشه واسه همیشه
باورم نمیشه که چشمات بره ماله دیگزون شه
با غریبه آشنا شه
با غریبه مهربون شه
تو همونی که میگفتی تو دنیا هیچکس مثل من پیدا نمیشه
تو همونی که میگفتی قلبم ماله تو باشه واسه همیشه

چگونه دوستت دارم ؟
بگذار بشمرم
تو را به عمق و عرض و طول دوست دارم
با احساسات نامریی
به اندازه ی پایان هستی
من تو را مثل هر روز دوست دارم
مثل نیاز انسان به افتاب و شمع
تو را ازادانه دو.ست دارم
مثل تلاش انسان برای رسیدن به حق
تو را خالصانه دوست دارم
مثل احساس بعد از دعا
تو را با اندوه قدیمی
و ایمان کودکی ام دوست دارم
با عشقی که سال ها گم کرده ام
با نفسم و با معصومیت از دست رفته ام
با اشک ها لبخند ها و تمام هستی ام
و اگر خدا بخواهد
بعد از مرگم
تو را بیش از این ها دوست خواهم داشت .


اگر می توانستی نیم نگاهی به درون من بیفکنی
می دیدی آن سپاس و تحسین را
تحسین نه تنها برای آنچه که هستی
بلکه برای آنچه که بذل می کنی تا من این باشم
و خواهی دید که تا چند
این همه را حرمت می دارم
اما آنچه که بیش از همه به حیرتت وا می دارد
تمام آن عشقی است که به تو دارم
و آن گاه که این را احساس کردی

همیشه به یادش خواهی داشت
درک خواهی کرد
که گرچه پیوسته نمی توانم ژرفا و شکوه آن را بیان کنم
اما همواره در وجود من می جوشد و زنده است


دوسم داری
می گی عاشق بارونی ولی وقتی بارون می یاد چتر می گیری بالا سرت

می گی عاشق برفی ولی طاقت یه گوله برف و نداری

می گی پرنده ها رو دوست دا ری ولی می ندازی شون تو قفس

می گی عاشق گلی ولی از شاخه جداشون می کنی

انتظار داری نترسم و قتی می گی دوستم داری!

وقتی که چایی می ریزه رو لباس . یا غصه کثیف شدن لباسمونو می خوریم یا اگر خیلی لارژ باشیم ( بزرگ باشیم! فارسی را پاس بداریم!) غصه چایی از دست رفته رو می خوریم .دیگه حد اکثر اگر فکر هیچ کدوم نباشیم میگیم آی سوختم !!! من وقتی این اتفاق برام میافته میگم بیچاره شیکمم ! الکی دلشو صابون زد برا یه قلپ چایی . آخرشم ریخت ! یا اگر خیلی افسرده باشم میگم بیچاره لیوان که چاییشو سپرد دست من ! اگر خیلی با انگیزه یا خودمونی بگم شنگول باشم میگم آخ جوووون !!! باز رو لباسم اثر هنری خلق کردم ! اگر قلبم شکسته باشه میگم بابا چایی !‌ تو هم که مثه من ولو شدی ! اگر در حال سیر و سلوک عرفانی (یا عاشقانه ) باشم میگم خوشا عزیز قندم که به ارزوی وصال چای نرسید و در دهان آب شد و خوشا آزاده چایم که در رویای در آغوش گرفتن قند از بند لیوان آزاد شد !
حالا گذشته از این صحبت ها ما تا کی می خواهیم از اشتباهاتمون چشم بپوشیم ؟ اینی که میگم تجربه شخصی منه ! وقتی چایی ریخت قبل اینکه قند توی دهانتون از بین بره و قبل اینکه چایی کاملا جذب لباستون بشه و قبل اینکه شیکمتون از آرزوی پر شدن از چایی مایوس بشه و قبل اینکه سینه به احساس سردی ناشی از نخوردن چای داغ عادت کنه . قند رو روی چایی ریخته شده بندازین خم بشین و تا اونجایی که میتونین چایی باقی موندرو بخورین ! اگر دلتون خواست هورت هم بکشین عیب نداره‌! فقط فوتش نکن