اگر می توانستی نیم نگاهی به درون من بیفکنی
می دیدی آن سپاس و تحسین را
تحسین نه تنها برای آنچه که هستی
بلکه برای آنچه که بذل می کنی تا من این باشم
و خواهی دید که تا چند
این همه را حرمت می دارم
اما آنچه که بیش از همه به حیرتت وا می دارد
تمام آن عشقی است که به تو دارم
و آن گاه که این را احساس کردی

همیشه به یادش خواهی داشت
درک خواهی کرد
که گرچه پیوسته نمی توانم ژرفا و شکوه آن را بیان کنم
اما همواره در وجود من می جوشد و زنده است
نظرات 3 + ارسال نظر
مهدی(m.e) یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 11:10 ب.ظ http://jahan1357.persianblog.com

سلام.خیلی جالب بود.موفق باشی.

ثریا دوشنبه 14 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 07:01 ب.ظ http://orphic.blogsky.com

سلام . اول از شما ممنون که وبلاگمو دیدین .
اما یه مسئله ای هست . شما چرا این نوشته ها رو می نویسین؟ توی وبلاگ خواهر من اگه یادتون باشه ( کاخ عشق )خیلی بد جوری نوشتین . آدم فکر می کنه که نوشته ی شما مخاطب داره .
به همین خاطر نامزدش بد جوری ناراحت شده و بهش گفته که این کیه که همش اینجوری نوشته برای تو ؟!!!!
خواهشمندم دیگه از این نظرات براش ندین .
ممنون .

گمنام چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 12:47 ق.ظ http://jafa.blogsky.com

اعتراف میکنم که واقعا عالیست
موفق باشید
خوشحال میشم سر بزنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد