بغضم را شکستم و های های گریستم که سکوت ثمره ای جز فراق نداشت
باور نمی کنم که از دستت دادم که کاش می دانستم "از اول که تو بی مهر و وفایی"
شیدای تو شدم و رسوای دگر کسان
عاشق شدم ولی آبروی عشق را نبردم و "چو نیلوفر عاشقانه به پایت پیچیدم"
درین خیال بودم که تا همیشه در آسمان نگاهت پرواز خواهم کرد که می گفتم "در
نظر بازی ما بی خبران حیرانند"
با تو سخنی نمی گفتم که "بیان شوق چه حاجت که سوز آتش دل توان شناخت
ز سوزی که در سخن باشد"
آنچنان می خواستمت که فراموش کردم به خود بگویم "نه عجب که خوبرویان بکنند
بی وفایی"
که دیگر خودی هم وجود نداشت که " میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست"
آری
"میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان بر خیز"
نمی دونم شاید هم تقصیر خودم بود. شاید به گفته حافظ من حجاب خودم بودم:
"هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست
ور نه تشریف تو بر بالای کس کو تاه نیست"

آری بغضم را شکستم
و ای کاش که می دانستی

نظرات 4 + ارسال نظر
نرگس سه‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:35 ب.ظ http://nargesb.blogsky.com

شعر قشنگی بود.
ممنون که به من سر زدید.بازم سر بزنید خوشحال میشم.
اپ کردم.
موفق باشید...

دیانا سه‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:38 ب.ظ http://justkhodam.blosgsky.com

سلام
روز پدر را به پدرت و همه پدرا تبریک میگم
راستی خودت هم پدر هستی یا نه؟ اگه هستی که به شما هم تبریک میگم
موفق باشی

رویا سه‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 04:01 ب.ظ http://delsokhte.blogsky.com

سلام
حدیث سوختن و جدایی پایانی نداره
تا دنیا هست درد فراق هست
باید سوخت و ساخت
موفق باشید

دختر آریایی پنج‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 03:51 ب.ظ http://ariangirl.blogsky.com

سلام دوست خوب
وبلاگتو خیلی دوست دارم....حرفات منو میبره توی خودم....حالم گرفته میشه اما بازم دوسش دارم...
همه ما باید بغضمون رو بشکنیم

زندگی واقعا با ما بازی های زیادی میکنه.....ما انسانها با این همه ادعا هیچیم

فعلا....زیر سایه حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد