وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست
نگفتم :" عزیزم این کار را نکن "
نگفتم :"برگرد"
و یک بار دیگه به من فرصت بده."
وقتی پرسید دوستش دارم یا نه
رویم را بر گرداندم .
حالا او رفته ،و من
تمام چیز هایی را که نگفتم ، میشنوم
نگفتم :"عزیزم ، متاسفم ،
چون من هم مقصر بودم."
او را در آغوش نگرفتم و اشک هایش را پاک نکرم
نگفتم:"اگه تو نباشی زندگیم معنی نداره .
فکر میکردم از تمام آن بازی ها خلاص خواهم شد
اما حالا ، تنها کاری که میکنم گوش دادن به حرفهایی است که نگفتم !!
نگفتم:"بارانی ات را در آر...
قهوه درست میکنم و با هم حرف میزنیم."
نگفتم :" جاده بیرون طولانی و خلوت و بی انتهاست."
گفتم:" خدا نگهدار ، موفق باشی ،
خدا به همرات ."او رفت و مرا تنها گذاشت
تا با تمام چیز هایی که نگفتم ، زندگی کنم

نظرات 3 + ارسال نظر
فهیمه سه‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 11:52 ب.ظ http://dozd_del.blogsky.com

سلام
خسته نباشین

اگه یک روز فکر کردی نبودن یه کسی بهتر از بودنش چشمات و ببند و اون لحظه ای که اون کنارت نباشه و به خاطر بیار اگه چشمات خیس شد بدون داری به خودت دروغ میگی و هنوز دوستش داری

خوش باشین
خدانگهدار

امیر سه‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 11:52 ب.ظ http://golayepune.blogsky.com

سلام
بهت تبریک میگم وبلاگ قشنگی داری
با تبادل لینک موافقی
بدرود

مینا چهارشنبه 21 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 09:07 ب.ظ http://mina123.blogsky.com

سلام
منم از نوشته های سیلوراشتاین خیلی خوشم میاد:)
این عکس خوشگل ابروگوندش هم منو کشته ... خیلی نازه:)
ممنون که اومدید به دیدنم.
شاد و پیروز ... در پناه حق باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد