می ترسم دنیا به پایان برسد و من در چشم تو جایی نداشته
باشم،می ترسم کلمات نتوانند شوق مرا به تو توصیف کنند.
می ترسم کبوترانی که به سمت تو پرواز می دهم نارسا باشند.
شب طولانی شده است و تا چشمان تو هست آفتاب جرات
برآمدن ندارد...!

نظرات 1 + ارسال نظر
رویا چهارشنبه 21 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 09:26 ب.ظ http://delsokhte.blogsky.com

سلام
همیشه قصه اینه
حسرت نگفته ها و زندگی به خاطره ها
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد