توی این شبها که تو نیستی

عمر کوتاه منو تو تباه شد عزیزم

روزهای دربه در ما سیاه شد عزیزم


کسی نبود به غیر منو تو

هم صدا بود دل منو دل تو

با رفتنت صدا ها در هم شکست

اسمان گریه ای کرد

قلب من هم به یاد تو به خاطره ها پیوست

تا کی قراره میون دلهره و تردید دست و پا بزنیم
گوش کنید
سکوت تنهاییمون هر روز داره بلندتر نواخته میشه
من صدای ناله های زمین رو میشنوم ببینید داره ترانه هاشو فراموش می کنه
از میون اوازهای شبانش فقط سرود بی پناهی شنیده میشه
دیشب صدای گریه اسمون دلمو لرزوند
حس کردم ستاره ها میون همهمه ابرهای سیاه احساس غربت می کنن
دلم گرفت
کاش می شد پنجره خاطره ها رو به روی جاده زمان باز کنیم
کاش می شد به لحظات قشنگ زندگی برگشت
روزهای ابی
وقتی غروب میون شادی و هلهله لاله های وحشی قاصدک هامونو بدرقه می کردیم
وقتی بذر محبت در قلب خستمون لبخندی می شد وهر صبح سبد سبد به هم هدیه میدادیم
روزهایی که مهربونی افتاب نمی ذاشت سرمای بی وفاییها نابودمون کنه
وقتی روح خستمون به سجاده عشق پناه می برد و رازونیازهای نیمه شب ارومش می کرد
زمان گذشت
چقدر سریع بوی عاشقی رو فراموش کردیم
چه راحت مهر و وفا رو به خاطره ها سپردیم
و چقدر بی تفاوت عشق رو انکار می کنیم
میترسم
از روزی که روی پنجره خاطراتمون هم غبار فراموشی بشینه
اون روز خیلی دور نیست