وقتی با نگاه آرامش بخشت بهم نگاه میکنی ،بازم با خودم میگم:باشه اما فردا می رم....
اما باز میل رفتن ندارم!

حتی اگر جهان نباشه ، اگه راهها ، جنگلها ، آبها نباشن... اگه خورشید نباشه ، باد نوزه...عشق و نگاه اطمینان بخشت برام کافیه...!
وقتی با قدمهای استوارت کنارم گام بر می داری... وقتی بر شادی های گذرا بوسه میزنی... گوئی در ابدیت طلوع خورشید زندگی می کنم!
هرگز به این فکر نکرده بودم که عشقی آسمانی زندگیم ، همه چیزم را در بر بگیرد!

نه هیچ چیز به شیرینیه عشق نیست ، به شیرینیه رویـای عشق جوانـان...
می توانی همه چیز رو رد کنی ، حتی حقیقت وجودم را!!!
اما در حقیقت عشقم تردید نکن...
اگه مرا دوست میداری بگذار برای هیچ باشد ، دوست داشتن فقط برای عشق!

اگه روزی مجبور به اعتراف عشقم شوم....
این طور می گویم:

• عشق را بندومرزی نیست!

نظرات 1 + ارسال نظر
دختر ساروی پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 06:08 ق.ظ http://arezoo26.blogfa.com

سلام...منون که سر میزنی.........هر روز اپم......سر بزن......راستی؟؟ حالا چرا زندون داره دلتون؟؟؟؟؟؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد