چون دو دریچه رو به روی هم
آگاه ز هر بگو مگوی هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آینده

عمر آینه بهشت اما آه
بیش از شب و روز
تیر و دی
کوتاه
اکنون دل من
شکسته و خسته است
زیرا یکی از دریچه ها بسته است
نه مهر فسون
نه ماه جادو کرد
نفرین به سفر که هر چه کرد
او کرد....

 

 
نظرات 5 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:58 ب.ظ

سلام با تشکر از زحماتتون اگر فرصت داشتید یک سری به این ادرس بزنید مطالبش بسیار جالبwww.alcoran.blogsky.com

روایت دلتنگی چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:05 ب.ظ http://www.alireza-rezaei.blogsky.com

من فریادی خاموشم!
روایتی از دلتنگی .....

باران پنج‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:15 ق.ظ http://delvapasiii.blogsky.com

سلام
ممنون که بهم سر زدید

نگار پنج‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 05:30 ب.ظ http://nime-gomshode.persianblog.com

شاید توانست بار دیرعاشق شد و با صدای پرنده ها اواز خواند...شایدتوانست بار دیگر بوی گریه دو ابر عاشق را حس کرد..شاید توانست قدم بر بال پروانه گذاشت و هفت رنگ رنگین کمان را دید ..میگن گاهی خیلی زود دیر میشود..پس بیا تا باری دیگر از این دیر تر نشده باز هم عاشق شویم........اپم خوشحال میشم بیای

نرگس یکشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:56 ق.ظ http://nargesb.blogsky.com

خیلی قشنگ بود.
ممنون که به وبلاگ من سر زدی.بازم از این کارا بکن.
موفق باشی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد