من بازم دلتنگم
دلتنگ دلتنگی هام و دلتنگی هات

میبینی؟
فریاد ستاره توآسمون بزرگ گم شده
و به همین سادگی صداهامون گم میشن تو وسعت صداها

واسه همین هر چی فریاد زدم جز خودم کسی صدامو نشنید...
مثل لحظه ی خداحافظی و رگبار "مراقب خودت باش" ها...
که فریاد "بمان و در کنارم باش " مثل بغض همیشگی تو حنجره خفه شد و صدایی بی اختیار به دروغ پاسخ داد : خدانگهدار...!
ولی اون صدا فریا نبود...یه صدا بود و دروغ یک فریاد...
مثل بغضی که بعد از رفتنت تو خودم فریاد کشیدم و از چشمه ی چشمانم آب و پشت سرت ریختم...

ولی چه فایده؟تو که نبودی ! تو که نمیشنیدی!مثل همیشه بازم فریادی بود که خودم می شنیدم....

و دلتنگی من چه سخت است و سوزناک...چه عجیب و دردناک

بازم فریادم به خدا نرسید و تو فریادها گم شد
بازم هجوم فریاد دلتنگی ها ا ا ا ا ...

مثل فریاد گریه ی نوزاد که می گوید به مادر: دلتنگ تو ام مرا در آغوش بگیر
مثل فریاد گل رز که می گوید به دستانت :دلتنگ تو ام ، مرا بچین .

باور نکردنیه! نه؟
و اینبار اما من دلتنگ فریاد دلتنگی های تو هستم ، بی تاب...
و براستی اینبــــار ...
فریاد دلتنگی مان تا به اوج خواهد رسید...تا خـــــــــدا...!


نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:30 ب.ظ http://www.adinehbook.com

بازاریابی برای صاحبان وبلاگ و سایت!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد