دویدیم و دویدیم هیچ جا رامون ندادن..
گفتن که تویه جاده دونده ها زیادن..
دویدیم و دویدیم فایده نداشت دویدن..
به همه چی رسیذیم بجز خود رسیدن...
دویدیم و دویدبم تو کوچه های بن بست...
می رفتیم و میگفتن...خسته نشید بازم هست
دویذیم و دویدیم جاده ها بسته بودن...
پلای تو راهمون همه شکسته بودن
دویدیم و دویدیم رفتیم تو خط عادت...
کم کم به هم میکردن دونده ها حسادت....
دویدیم و دویدیم راها خاکستری شد....
حرفای عاشقونه کم رنگ و سر سری شد...
دویدیم و دویدیم اسفندی دود نکردن...
گفتن فقط زیر لب ....الهی بر نگردن
دویدیم و دویدیم خوردیم به سنگ و صخره
طاقتمون تموم شد تا دریا قطره قطره...
دویدیم و دویدیم سیبا رسیده بودن..
سه فصل ازگار بود همه دویده بودن..
دویدیم و دویدیم تا رسیدیم به دیوار
اون ور دیوار بازم خوردیم به فصل تکرار
دویدم و دویدم...هیچ جایی نرسیدم
برا به تو رسیدن... فقط دویده بودم..
دویدم و دویدم به امید رسیدن..
شاید یه جایی باشی تو مسیر دویدن..
دویدم و دویدیم...قصه ی زندگی بود
دلیل اون دویدن....فقط دیونگی بود

نظرات 1 + ارسال نظر
سفرکرده یکشنبه 15 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 02:25 ق.ظ http://safarkarde.blogsky.com

دویدیم و دویدیم مهربونی ندیدیم
دمت گرم عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد