یه جایی بین زمین آسمون موندن!!!!!

تا حالا شده بخوای پرواز کنی ولی حس کنی یه چیزی محکم پاتو به زمین بسته؟تاحالا شده دلت یه دنیا سیر گریه بخواد ولی چشات قطره هاشو جیره بندی کنه؟؟؟!!!شده بخوای تنها باشی ولی تنهای رو پیدا نکنی؟شده به بودنت شک کنی؟رویای مبهم بود با کابوس تلخ رفتن سفری از جنس سکوت را برایم ساخته!!!!!می خوام فریاد بزنم ولی صدا ندارم...!!!!!دیوونه نشدم فقط یکمی خسته ام از س که دنبال زمان دوئیدم...چرا نمی شه یه جوری شد که زمان دنبال من بدوئه؟؟؟چرا همیشه گذشته و حال رو به هم می دوزیم که اینده به وجود بیاد چرا نمی شه ب جاش اینده رو به حال دوخت که گذشته به وجود بیاد؟؟؟؟؟احساس می کنم امشب بد جوری تب دارم.....ولی نه حالم خوبه چرا باید خوب نباشه؟دیروز یه دل سیر سرما خوردم...جات خالی اینقدر گشنم بود که نتونستم طاقت بیارم همشو تکی خوردم.....می دونی چیه احساس می کنم همه ی ادمای دور و برم عجیب شدن ولی جالب تر از اون می دونی چیه؟اینه که همه ی اونا این فکر رو در باره ی من می کنن...ولی من که عجیب نیستم !!!!هستم؟؟؟؟؟


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد