باز دوباره خیال تو چشمامو گریون میکنه

یاد نگاه آخرت گریه هامو خون می کنه
تلخی خاطرات تو جنس سکوتی مبهمه

این نت مبهم همیشه آدم و مدیون میکنه
لحظه رفتن که میشه بازدوباره نوشته هام

پرمی شن ازگریه وباز اشکامو پنهون میکنه
کاش میدونستی که سفر حادثه مرگ منه

رفتن تو آسمونو دچار بارون میکنه
آسمونم مث چشام گریه هاتو دوس نداره

ترانه رو گریه ی تو بدجوری داغون میکنه
حالا که مشکی چشام چله نشین تو شده

نبودنت بازم منو به گریه مهمون میکنه
لحظه ی مردن دوباره نگاه آخر تو رو

می بینم و همون نگاه مرگم وآسون میکنه
نظرات 2 + ارسال نظر
ر دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 12:01 ق.ظ

رضا دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 12:05 ق.ظ http://mohajereshiraz.blogsky.com

کی بو دبا خبر از حال دل زندانی ؟
((((((((((خدا داند))))))))
دست حق یارت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد