بعدها نام مرا یاران و باد
نرم میشویند از رخصار سنگ
گور من گمنام میماند به راه
فارغ از افسانههای نام و ننگ
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ایوان میروم
و انگشتانم را
بر پوست کشیده شب میکشم
چراغهای رابطه تاریکند
چراغهای رابطه تاریکند
دیگر کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد
دیگر کسی مرا به میهمانی گنجشکها نخواهد برد
پرواز را بخاطر بسپار
پرنده مردنی است
اه ای زندگی منم که هنوز با همه پوچی از تو لبریزم
نه به فکرم که رشته پاره کنم نه بر آنم که از تو بگذرم
همه ذرات جسم خاکی من از تو ای شعر گرم در سوزند
آسمانهای صاف را مانند که لبالب زباده ی روزند