چون دو دریچه رو به روی هم آگاه ز هر بگو مگوی هم هر روز سلام و پرسش و خنده هر روز قرار روز آینده عمر آینه بهشت اما آه بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه اکنون دل من شکسته و خسته است زیرا یکی از دریچه ها بسته است نه مهر فسون نه ماه جادو کرد نفرین به سفر که هر چه کرد او کرد.... | |
|
سلام با تشکر از زحماتتون اگر فرصت داشتید یک سری به این ادرس بزنید مطالبش بسیار جالبwww.alcoran.blogsky.com
من فریادی خاموشم!
روایتی از دلتنگی .....
سلام
ممنون که بهم سر زدید
شاید توانست بار دیرعاشق شد و با صدای پرنده ها اواز خواند...شایدتوانست بار دیگر بوی گریه دو ابر عاشق را حس کرد..شاید توانست قدم بر بال پروانه گذاشت و هفت رنگ رنگین کمان را دید ..میگن گاهی خیلی زود دیر میشود..پس بیا تا باری دیگر از این دیر تر نشده باز هم عاشق شویم........اپم خوشحال میشم بیای
خیلی قشنگ بود.
ممنون که به وبلاگ من سر زدی.بازم از این کارا بکن.
موفق باشی...