گر نبود دل کجا وطن سازد عشق
وعشق نباشد به چه کار اید دل
پس از ان که من همسایه ساکنان گورستان شدم
عهدم بشکستی و مرا فراموش کردی
وچونان دو رویان سوگندان خویش بشکستی
به پیمان شکنی بردارم را همسر گزیدی
کسی که خود را قادر نامید
چه نیک نامید.
موسی تازه مبارک
مبارکت باد وگردش روزگار به کامت باد دمیده که تا صبح به من به پیوندی وچنان شوی
که بامدادی من شدم
کتکله وبلاگی طنز و خواندنی همراه با شعر و موسیقی !